مأدبه



یکی گفته: تفاوت ما بین من و پادشاهان در یک روز است و آن همان روزی است که در او می باشم، چه آنکه روز گذشته، گذشته است؛ دیگر پادشاهان لذت او را نمی یابند و من نیز سختی او را نمی یابم.
و اما نسبت به روز آینده، من و پادشاهان هر دو در خوف و ترس هستیم که نمی دانیم چه خواهد شد؟! پس فرق ما بین من و پادشاهان در همین روز حاضر است.

ترجمه معدن الجواهر و ریاضه الخواطر
تالیف ابوالفتح کراجکی، مترجم شیخ عباس قمی، ص 17
 


خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و عزت و آبرویم را با توانگری حفظ فرما،

و منزلتم را با تنگ­دستی به خواری میفکن تا از روزی خواهانت روزی بخواهم

 و دست نیاز به سوی مردمان فرومایه پیش آورم،

و آن گاه به ستایش کسی که به من چیزی بخشیده فریب خورم

و به نکوهش آن که چیزی از من دریغ داشته مبتلا گردم،

حال آن که تنها تویی که می­بخشی و نمی­بخشی.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ،

 وَ لَا تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ،

 وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ،

 فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی،

و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی،

 وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ.

 صحیفه سجادیه، دعای 20، ترجمه محمد مهدی رضایی.


 

 


خدایا، بازوی مرا به وجود فرزندانم توانا کن، و ناراستی کار مرا به راستی آور،

 و خاندان مرا فزونی بخش، و بزم مرا به وجود ایشان بیارای،

 و نام مرا به آنان زنده بدار، و در نبود من کارم را به دست فرزندانم سامان ده،

و یاری­ ام کن که با مدد ایشان به خواسته­های خود برسم. چنان کن که آنان با من دوست و مهربان باشند،

و با راستی و درستی روی دل به سوی من آورند و فرمان برند و از نافرمانان و بدرفتاران و مخالفان و خطاکاران نباشند.

 اللَّهُمَّ اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِی، وَ أَقِمْ بِهِمْ أَوَدِی،

 وَ کَثِّرْ بِهِمْ عَدَدِی، وَ زَیِّنْ بِهِمْ مَحْضَرِی،

 وَ أَحْیِ بِهِمْ ذِکْرِی، وَ اکْفِنِی بِهِمْ فِی غَیْبَتِی،

وَ أَعِنِّی بِهِمْ عَلَى حَاجَتِی، وَ اجْعَلْهُمْ لِی مُحِبِّینَ،

وَ عَلَیَّ حَدِبِینَ مُقْبِلِینَ مُسْتَقِیمِینَ لِی، مُطِیعِینَ، غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا عَاقِّینَ وَ لَا مُخَالِفِینَ وَ لَا خَاطِئِین‏»

صحیفه سجادیه، دعای 25، ترجمه محمد مهدی رضایی.

 


خدایا، روز و شبم را در حالی سپری می­کنم که کار نیک خود را اندک می­بینم،

 و به گناه خود معترفم، و به خطای خود اقرار دارم.

من چون بر خویشتن ستم کرده ­ام ذلیل و خوارم. کردار من مرا به نابودی افکنده،

و هوای نفسِ من تباهم گردانیده، و شهوات مرا از خوبی ­ها بی­ بهره ساخته است.

اللَّهُمَّ إِنِّی أُصْبِحُ وَ أُمْسِی مُسْتَقِلًّا لِعَمَلِی،

مُعْتَرِفاً بِذَنْبِی، مُقِرّاً بِخَطَایَایَ،

 أَنَا بِإِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی ذَلِیلٌ، عَمَلِی أَهْلَکَنِی،

وَ هَوَایَ أَرْدَانِی، وَ شَهَوَاتِی حَرَمَتْنِی.

صحیفه سجادیه، دعای 52، ترجمه محمد مهدی رضایی.


 

 


در آیه شریفه در سوره هود وارد است: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ‏»؛ (هود، 112) یعنى استقامت کن و بر جاى ایست آن طور که مأمورى، با کسى که توبه کرد با تو.

و در حدیث وارد است که جناب رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، فرمود: شیّبتنی سورة هود لمکان هذه الآیة»  یعنى پیر کرد مرا سوره هود، براى خاطر این آیه.

 شیخ عارف کامل شاه آبادى‏ روحى فداه، فرمودند با اینکه این آیه شریفه در سوره شورى»‏ نیز وارد است، ولى بدون و من تاب معک‏» جهت اینکه حضرت سوره هود را اختصاص به این ذکر دادند براى آن است که خداى تعالى استقامت امت را نیز از آن بزرگوار خواسته است و حضرت بیم آن داشت که مأموریت انجام نگیرد، و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت.

چهل حدیث، امام خمینی قدس سره، ص 170.


شریعت در لغت به معنی《مورد الشاربه》است یعنی《جای آب به در آمدن》
دین الهی را به همین لحاظ شریعت گویند که جای به آب در آمدن انسانها است تا آب حیات را بنوشند و حیات ابدی خود را بدست آورند.
هزار و یک کلمه، علامه حسن زاده آملی،  ج6، ص 317. 


 ما واقعاً کنار سفره شهدا و شهادت اینها نشستهایم و حقی هم بر ما دارند که چیز بیّن الرُّشد» و روشنی است. خدماتی که به شهدا میشود، از عطرافشانی گار آنها گرفته تا طلب مغفرت و فاتحه و گرامیداشت و همایشها و اینها که انجام شده و انجام میشود، کاری که از حوزه علمیه ساخته است و میتواند تحت عنوان پایاننامه برای بعضی از آقایان باشد، این است که اگر ملتی شهید داد، این خونها زمینه ظهور یک ولیّی خواهد بود! عرفا معمولاً ـ میدانید که ـ در بحث کشورداری و ت و اینها کمتر بحث میکنند، بحث آنها معمولاً در فضای ولایت و امامت و رسالت و اینهاست؛ آنها معتقد هستند که اگر گروهی لِلَّه» شربت شهادت بنوشند، این زمینهٴ ظهور ولیّی از اولیای الهی خواهد بود؛ حالا یا آن ولیّ پیغمبر است یا شاگرد پیغمبر است! یا امام معصوم است یا شاگرد او! قبل از مولوی عرفایی بودند که همین حرف را زدند که به وسیله شهادتِ آن کودکانی که یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ[28] برکت آن همان شد که موسای کلیم پیدا شد، بعد شما وقتی نگاه میکنید چندین جا میگویند: صدهزاران صد هزاران».

صد هزاران طفل سر ببریده گشت ٭٭٭ تا کلیم الله صاحب دیده گشت[29]

شهادت در مکتب عرفان تنها این نیست که انسان به استقلال و آزادی برسد، اینها در نزد عارف برکتهای متوسط است، آن برکت مهمی که عارف از خون شهدا توقع دارد، ظهور ولیّی از اولیای الهی است! حالا یا امام است یا شاگرد امام، این‌طور خواهد بود. اگر این حرفها را شما در کتابهای معارف قرآنی و روایی جمعبندی کنید، یک پایاننامهٴ عالمانهای خواهید نوشت و حق خون شهدا را به اندازهای که مقدور ماست أدا خواهد کرد، تنها این نیست که حالا فاتحه‌ای بخوانیم و جشنواره بگیریم، اینها این مراحل ابتدایی یا میانی حقگذاری خون شهداست، آنها این قدرت را دارند که برای ما یک ولیّی را ظاهر کنند! اگر کسی خون داد؛ اما نه در راه دین، یا اثری ندارد یا اگر اثری داشته باشد، همین اثر حفظ آب و خاک است. در جنگ جهانی اوّل و دوم ـ حداقل آن هفتاد میلیون است، کمتر از این را که نگفتند ـ هفتاد میلیون نفر کشته شدند، محصول آن چه بود؟ محصول جنگ جهانی اوّل چه بود؟ محصول جنگ جهانی دوم چه بود؟ آلمان به صورت خاکستر درآمد! این آمریکای پلید قدرتی داشت و زورآزمایی کرد که الآن به خیال خودش باید حرف را او بزند. بیست میلیون نفر همین روسیه کشته داد ـ شوروی سابق ـ نیتجهٴ آن چه شد؟ اگر ـ خدای ناکرده ـ الآن جنگ جهانی ظهور بکند، هفتصد میلیون نفر کشته است نه هفتاد میلیون! در این جنگ‌ها هفتاد میلیون نفر کشته شدند، برکت آن چه بود؟ یک ولیّی ظاهر شد؟! غالباً آن تظاهرات آنهایی که سنّشان کافی بود و در تظاهرات شرکت میکردند، معمولاً وضو میگرفتند، همان ذکرهایی را که وجود مبارک پیغمبر در غزوات میخواند: یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ» [30] آنها را میگفتند، یَا کهیعص»،[31] اصلاً ما در راهپیماییهایمان این ذکرها بود: یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ»، یَا کهیعص»، همان‌طوری که پیغمبر در جبهههای جنگ این ذکرها را میگفت، این دوستان ما هم همین ذکرها را میگفتند. این شهادتها باید ولایتی را هم به همراه داشته باشد، آن کسی که رابط بین ظهور ولیّ و تأثیر خون است، شما آقایان هستید! شما باید این کارها را بکنید! زیرا که موسای کلیم برای مردمِ مصر این‌طور ظهور نکرد! مادر موسی تنها یک نفر نبود، از این قبیل مادرها کم نبودند، فقط درباره مادر موسی آمده که وَ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ[32] و همین موسای کلیم وقتی وارد محضر خضر شد، ببینید آیا یک سؤال جدّی کرده یا جوابی شنیده؟ هیچ ارتباطی بین آن جواب و این سؤال نیست؛ اما او آرام شد! موسای کلیم گفت شما این کِشتی را شکستی؟ یک عدّه غرق میشوند! خضر در جواب گفت این‌جا اگر کشتی سالم باشد، در این بندر پادشاهی هست: وَ کَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً؛[33] کشتی سالم را غصب میکند، این کشتی هم اگر ما این را نمیشکستیم به غصب میرفت، هیچ ارتباطی بین این سؤال و آن جواب نیست! موسای کلیم میگوید این غرق میشود و الآن ما به بندر نمیرسیم تا کسی غصب بکند! دقّت کردید که هیچ ارتباطی بین این سؤال و آن جواب نیست! ولی موسی فوراً ساکت شد! چگونه خضر به موسی فهماند که تو یادت نرفته باشد، تو هم یک روز سوار این کشتی شدی و او تو را نجات داد! تو چرا این حرف را میزنی؟! این فوراً گفت چشم! این شعر:

میان عاشق و معشوق رمزی است ٭٭٭ چه داند آنکه اُشتر میچراند[34]

این است! آن دو سؤال هم همین‌طور است! یک طوری خضر حرف زد که موسی گفت چشم! با اینکه این جواب و سؤال هیچ ارتباطی با هم ندارند، این میتوانست بگوید ما که به بندر نمیرسیم، شما که این را سوراخ کردی آب میآید داخل و همه چیز را به هم میزند؛ این سقف کشتی را که شکاف نداد! اگر سقف را میشکافت و یک تَرَکی در سقف این کشتی ایجاد میکرد که این دیگر لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا[35] نبود! این زیر پا و زیر صندلی را سوراخ کرده، جایی که آب نفوذ میکند. موسی عرض کرد که این کار را کردی، لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا همه را به هم میزنی؟! این فرمود: وَ کَانَ وَرَاءَهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً، او گفت چشم! او چگونه گفت چشم؟! این میتوانست بگوید که این کشتی که سوراخ شد، آب بیرحم وارد کشتی میشود، تعادل را به هم میزند و همه را فرو میبرد، نمیگذارد که ما به آن بندر برسیم! طرزی به او گفته که تو چرا چنین حرفی میزنی؟! تو که یک روز سوار همین کشتیها شدی؟ یک روز هم سوار همین فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ[36] شدی، مگر داخل جعبه نرفتی؟! جعبه که یک پَرِ کاه بود در روی آب و آب آن را به هر طرف میبرد! کسی که تو را بر دریا مسلّط کرد، همان کس به تو گفت که برو نزد استاد خودت! این رمز و راز در فرمایشات کلیم حق هست، آن دو کار دیگر هم همین‌طور است!

آن وظایف دیگر را موظف هستیم و باید انجام بدهیم؛ اما کار علمی که تبیین شود فرق است بین شهادت شهدای ایران زمین که با وضو میرفتند، با آن جنگ جهانی اوّل و دوم که هفتاد میلیون نفر کشته دادند و نتیجهای نگرفتند و استکباری تبدیل به استکبار دیگر شد، چه نتیجهای جنگ جهانی اوّل و دوم داشت؟ اصلاً جلوی ظلم گرفته شد؟ حقی حاکم شد؟ عدلی حاکم شد؟ یا ظالمی به جای ظالمی دیگر نشست؟! یعنی محصول جنگ جهانی اوّل و دوم با آن‌طور بمباران کردنها برقراری عدل و امر شد؟ یا سکوت شد، نه س؟! اما دیدید ایران به چه عظمتی تبدیل شد! این اثر را این بزرگان معتقدند! ما برای همه این علما و بزرگان و ادبای خودمان احترام قائل هستیم، ولی این سطح حرف برای علما و دانشمندان ایرانی قبل از اسلام نبود که اگر کسی قُرْبَة إِلَی اللَّه‏» شربت شهادت بنوشد، زمینهٴ ظهور ولیّی از اولیای الهی میشود. این حرفهای مثنوی برای بعد از اسلام است! حرفهای عرفایی که قبل از او بودند، برای بعد از اسلام است! این زمینه را از آیات یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ گرفتند تا ظهور کلیم الله» پیدا شده است، چون آیات قرآن دارد که اینها ذَبح میکردند ذَبح میکردند تا أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی که أَنْ أَرْضِعِیهِ،[37] این اگر در یک پایاننامهٴ عالمانه و محققانه نوشته بشود، یعنی آیاتی که دارد وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا[38] که اینها زنده هستند، زنده هستند؛ یعنی دعا میکنند برای ما؟ زنده هستند، خودشان مرفّه می‎باشند؟ بله، خیلیها مرفّه هستند! مگر علما این کار را نمیکنند؟ مِدَادِ الْعُلَمَاء»[39] که بالاتر از خون شهید است! او مرفّه است و در بعد از مرگ هم مرفّه است؛ اما او این کار را و این اثر را بتواند داشته باشد که ولیّیاز اولیای الهی ظهور بکند و یک نظام الهی را مستقر بکند، این اثر که درباره آنها نیامده است! درست است که مِدَادِ الْعُلَمَاء» افضل است؛ اما نیامده که مثلاً اینها باعث میشوند که ولیّی از اولیای الهی ظهور کند، اما شهید چرا! این‌طور هست. این‌طور نیست که لاَ تَحْسَبَنَّ؛ اینها مرده نیستند، أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ هستند، فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ[40] می‌باشند، وَ یَسْتَبْشِرُونَ هستند! این یَسْتَبْشِرُونَ، یعنی هر روز و هر لحظه از ذات اقدس الهی می‌خواهند که به ما بشارت بدهید این کسانی که راهیان راه ما هستند کجا هستند: وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم، این بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم همان‌طوری که در همان آیات سوره مبارکه آل عمران» گذشت، عدم ملکه است.

افراد سه قسم هستند: یا اصلاً واقف و متوقف هستند، مثل کسی است که اتومبیل دارد و در خانه خود پارک کرده است، او که حرکت نکرده است! به یک آدم واقفِ متحجّرِ ساکن، نمیگویند هنوز نرسید، میگویند او هنوز راه نیافتاد، این یک گروه. گروه دوم کسانی هستند که راه افتادند و راه شهدا را دارند طی میکنند؛ ولی هنوز به مقصد نرسیدند که به اینها به عنوان عدم ملکه میگویند: بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم؛ گروه سوم کسانی هستند که حرف آنها را گوش دادند، به مقصد رسیدند دارند و دارند وظایف خودشان را انجام میدهند؛ اگر کاری به آنها ارجاع شده است، امینانه دارند انجام میدهند! پس اینها سه گروه هستند. این یَسْتَبْشِرُونَ که فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد، هر روز شهید به خدا عرض میکند که به من مژده بدهید که اینها کجا هستند؟ اینهایی که راهیان راه من هستند و هنوز تا این‌جا به ما ملحق نشدند در چه حالت هستند؟ این همان درخواست رحمت و برکت است!

بنابراین اگر این آیات جمع بشود، روایاتی که در ضمن این آیات است تحت تفسیر اینها ذکر بشود و حرف عرفا جمع بشود، آن وقت این عرفان و روایات و قرآن، عظمت شهادت را روشن میکند، آن وقت استقلال مملکت، امنیت و آزادی مملکت، اینها جزء فروعات و شاخههای فرعی برکات خون شهادت است، آن ظهور ولیّی از اولیای الهی، آن شجره طوبیٰ است!

وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِین»

http://javadi.esra.ir/-/تفسیر-سوره-دخان-جلسه-9-1394-11-20#lang


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها